دارم از غیبت مهدی گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بی سروسامان كه مپرس
كار تقوا و صلاح و ورع و طاعت و علم
آنقدر روی نهاده است به نقصان كه مپرس
جاهل و سفله و بی دین همه غالب شده اند
اهل ایمان و خرد گشته بدان سان كه مپرس
من به این دانش ناقص كه به خود پندارم
زحمتی می كشم از مردم نادان كه مپرس
گوشه گیری و سلامت هوسم بود ولی
آنچنان رونق دینم شده فتان كه مپرس
گفتگوهاست ز رشك و حسد این مردم را
هر كسی را غرضی، اینكه مگو آن كه مپرس
سبب غیبت مهدی ز خود جستم گفت
فیض این قصه دراز است به قرآن كه مپرس
فیض کاشانی-کتاب شوق مهدی