قلم شیدا | به تار و پود وجودم ، بتاب نور امیدی
مقالات
اشعار
تصاویر
احادیث

اشعار مهدوی

به تار و پود وجودم ، بتاب نور امیدی

به تار و پود وجودم ، بتاب نور امیدی

به تار و پود وجودم ، بتاب نور امیدی
منم که ظلمت محضم، تویی که صبح سپیدی


به راه جاده نشستم ، که تو ز پرده در آیی
نیامدی مه نازم، مگر ز من تو چه دیدی؟


تو مدتی است ز کوی ، من گدا نگذشتی
دل خدایی خود را ، ز من خلاصه بریدی


به صبح جمعه به بازار عشق آمده بودی
منم که آمده بودم ؟ چرا مرا نخریدی؟


تویی که باب جنانی، برس به داد دل زار
به درب بسته رسیدم ، کجاست از تو کلیدی؟


اگر نیامده بودی، دلم اسیر و سیه بود
هزار شکر دل من ، هر آنچه گفت شنیدی


ببین که نوکرت اصلا ، به جز منیت و من من
برای امر ظهورت ، نکرده کار مفیدی


بریدم و نبریدی ، بریدم و نبریدی
بریدم و نبریدی ، بریدم و نبریدی

شاعر : جعفر ابوالفتحی

نظرات

ارسال نظر