وقتی شکست شیشه ی عمر وصال من
زد آسمان ، قرعه ی هجران به فال من
شکوه کنم اگر ز تو رزقم حرام باد
خون دلی که می خورم از غم ، حلال من
تو همنوای خسته دلان بودی آن زمان
وقتی کسی نبود کمی فکر حال من
کیشم مکن ز خویش ، ز من پر زدم مخواه
محتاج بام کوی تو گردیده بال من
ای چشمه ها که آینه ی ماه می شوید
عکس جمال اوست در اشک زلال من
تیر نگاه چشم سیاه تو کافی است
با تیغ ابروان مکن عزم قتال من
نام آوران قسم به عشق ، که این افتخار بس
سینه زنم ، کبودی سینه مدال من
شاعر : سید محمد میرهاشمی